ای کاش های زندگی مثل یه چُرتِ بعد از ظهر می مونن که یه مگس سمج هیچ وقت نمیذاره تبدیل بشن به یه خوابِ شیرین. لعنت به بعد از ظهرهای گرم و کسل کننده.
تکرار قصه های تکراری دردی رو که دوا نمی کنه هیچ ، حال آدمُ بدترم میکنه ! تو گنگیِ این سفر نامعلوم ، تنها دل خوشیم تموم شدن سوختِ این موشک تا با یه سقوط آزاد برگردم به زمین.
احساس می کنم هرچی میرم بالاتر و دورتر میشم، این منم که کوچیک و کوچیکتر میشم نه آدمای رو زمین. پس سوخت این موشک کی قرار تموم بشه.